زمان مطالعه: 2 دقیقه علىّ بن احمد بزّار حکایت کند: در دهه سوّم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه مشغول عبادت بودم، ناگهان شخصى نامه اى را که مُهر شده بود و به اندازه چهار انگشت بیشتر نبود، به دستم داد و گفت: این نامه را حضرت ابوالحسن، امام موسى کاظم علیه السلام برایت فرستاده است. همین که نامه را گشودم، در آن چنین

زمان مطالعه: 3 دقیقه یکى از اصحاب امام موسى کاظم علیه السلام – به نام یعقوب بن جعفر – حکایت کند: روزى در محضر مبارک آن حضرت بودم، که مردى نصرانى وارد شد و اظهار داشت: من از دیارى دور دست، با تحمّل سختى ها و مشقّت آمده ام. وسپس افزود: نزدیک سى سال است، که از خداوند خواسته ام تا مرا به بهترین

زمان مطالعه: < 1 دقیقه پیرمردى کهن سال به نام عیسى فرزند محمّد قرطى – که در حدود نود سال عمر داشت، حکایت کند: در سالى از سالها داخل زمین کشاورزى خود خربزه و خیار کشت کرده بودم؛ و کنار زمین چاهى به نام «اُمّ عظام «قرار داشت. همین که کشت جوانه زد و رشد کرد، ناگهان ملخهاى بسیارى هجوم آوردند و تمامى زراعت نابود

زمان مطالعه: < 1 دقیقه مرحوم اربلى و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از اصبغ بن موسى آورده اند: روزى به قصد زیارت، امام موسى کاظم علیه السلام حرکت کردم، یکى از آشنایان کیسه اى – که مقدارى سکّه درون آن بود – تحویل من داد تا با مقدار وجهى که از خود داشتم، تحویل حضرت دهم. همین که وارد مدینه منوّره شدم،

زمان مطالعه: 2 دقیقه بسیارى از بزرگان در کتابهاى خود آورده اند: شخصى به نام حسن بن عبداللّه، فردى زاهد و عابد بود و مورد توجّه عامّ و خاصّ قرار داشت. روزى وارد مسجد شد، امام موسى کاظم علیه السلام نیز در مسجد حضور داشت، همین که حضرت او را دید فرمود: نزد من بیا. چون حسن بن عبد اللّه خدمت امام علیه السلام

زمان مطالعه: 2 دقیقه محدّثین و مورّخین حکایت کرده اند: روزى امام موسى بن جعفر علیهما السلام در حالى که سوار بر الاغى بود، وارد دربار خلیفه شد و دربان با عزّت و احترام با حضرت برخورد کرد، به طورى که تمام افراد حاضر نیز احترام شایانى از آن حضرت به جاى آوردند. یکى از افراد مخالف – به نام نفیع انصارى – به