مرحوم شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه به نقل از ابراهیم بن هاشم قمى حکایت کند:
در آن زمانى که حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام به شهادت رسید، من عازم مکهى معظمه شدم؛ و در ضمن، به محضر شریف حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد علیهالسلام شرف حضور یافتم.
همین که وارد منزل رفتم، جمع زیادى از شیعیان را مشاهده کردم که از شهرها و مناطق مختلفى جهت زیارت و ملاقات امام جواد علیهالسلام آمده بودند.
پس از گذشت لحظاتى، عموى حضرت – به نام عبدالله بن موسى که پیرمردى سالخورده بود – در حالتى که لباسهاى خشنى بر تن داشت، وارد مجلس شد در گوشه اى نشست.
سپس امام جواد علیهالسلام در حالى که پیراهنى بلند پوشیده و عبائى بر دوش انداخته بود و کفش سفیدى در پاى داشت، وارد مجلس گردید.
تمام افراد به احترام آن حضرت از جاى برخاستند، آن گاه عموى حضرت به طرف امام علیهالسلام جلو آمد و پیشانى برادرزادهاش را بوسید؛
بعد از آن، حضرت در جایگاه خویش روى یک کرسى – که از قبل آماده شده بود – نشست.
تمام حضار از عظمت و هیبت حضرت، در آن سنین کودکى، در تعجب و حیرت قرار گرفته بودند.
در همین أثناء، شخصى برخاست و از عموى حضرت سؤال کرد: نظر شما دربارهى کسى که با حیوانى نزدیکى کند، چیست؟
عبدالله پاسخ داد: دست راستش قطع مىشود و نیز حد شرعى بر او جارى مىگردد.
ناگاه امام جواد علیهالسلام سخت ناراحت و خشمگین شد و با نگاهى به عمویش فرمود: اى عمو! از خدا بترس و تقوا داشته باش، خیلى خطرناک است آن موقعى که در پیشگاه با عظمت خداوند متعال بایستى و بگویند: چرا چیزى را که نمىدانستى، اظهار نظر کردى؟!
عبدالله عرضه داشت: مگر پدرت چنین نفرموده است؟
حضرت فرمود: از پدرم دربارهى شخصى که قبر زنى را نبش نماید و بشکافد و با آن مرده نزدیکى کند سؤال شد؛ که پدرم در جواب فرمود: باید دست راستش قطع شود و حد زنا بر او جارى گردد، چون که معصیت نسبت به زنده و مرده یکسان است.
در این هنگام عبدالله به خطاى خویش اعتراف کرد و گفت: اشتباه کردم، شما درست فرمودى، حق با جنابعالى است و من از درگاه خداوند پوزش مىطلبم.
پس از آن، مردم که از اقشار مختلف اجتماع کرده بودند، با مشاهدهى این جریان بر تعجب و حیرت آنها افزوده گشت؛ و اظهار داشتند: اى مولا و سرور ما! چنانچه اجازه مىفرمائى، ما سؤالهاى خود را مطرح نمائیم و شما پاسخ آنها را لطف فرمائید؟
امام جواد علیهالسلام فرمود: بلى، آنچه مىخواهید سؤال مطرح کنید، تا جوابتان را بگویم.
پس در همان مجلس، حدود سى هزار مسئله از حضرت سؤال کردند؛ و با این که امام علیهالسلام در سنین نه سالگى بود، با بیانى شیوا تمامى آنها را پاسخ فرمود.(1)
1) اختصاص شیخ مفید: ص 102، بحارالأنوار: ج 50، ص 85، ح 1.