مرحوم شیخ مفید، کلینى و دیگر بزرگان به نقل از اسماعیل بن مهران روایت کردهاند:
پس از آن که حضرت جوادالأئمه علیهالسلام را در اولین مرتبه، توسط حکومت معتصم عباسى به بغداد احضار کردند، من براى حضرت احساس خطر کردم.
به همین جهت، قبل از سفر، خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: یابن رسول الله! در این مسافرت، من براى شما احساس خطر مىکنم، چنانچه خداى نخواسته آسیبى بر شما وارد شود، چه شخصى بعد از شما عهدهدار ولایت و امامت مىباشد؟
همین که امام علیهالسلام سخن مرا شنید، چهره و صورت نورانیش را به سمت من برگردانید و سپس اظهار نمود: اى اسماعیل! نگران مباش، آنچه را که فکر مىکنى، امسال و در این سفر واقع نخواهد شد.
اسماعیل گوید: حضرت پس از مدتى، صحیح و سالم از بغداد به مدینه مراجعت کرد.
و چون مرحلهاى دیگر، مأمورین حکومتى خواستند آن حضرت
را به دستور معتصم عباسى به بغداد احضار کنند، من به حضور ایشان رسیدم و گفتم:
یا ابن رسول الله! فدایت گردم، شما از مدینه به بغداد مىروى و من برایتان احساس خطر مىکنم، بعد از شما چه کسى جانشین خواهد بود؟
ناگاه متوجه شدم که امام جواد علیهالسلام گریه افتاد و قطرات اشک بر گونهها و محاسن شریفش جارى گشت.
و حضرت در همین حالت متوجه من گردید و فرمود:
اى اسماعیل! در این سفر، خطر متوجه من خواهد شد؛ و بدان که جانشین بعد از من فرزندم، حضرت ابوالحسن، امام على هادى علیهالسلام مىباشد.(1)
1) اعلام الورى طبرسى: ج 2، ص 111، اصول کافى: ج 1، ص 260، ح 1، کشف الغمة: ج 2، ص 376، مناقب ابنشهر آشوب: ج 4، ص 408.