بنابر آنچه که در تواریخ و روایات آمده است، ظلم و جنایات خلفاء بنى العباس نسبت به اسلام و نیز اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام به مراتب بیشتر و خطرناکتر از ظلم و جنایات خلفاء بنىامیه بوده است.
بنىامیه به زور سرنیزه و شمشیر حکومت غاصبانهى خود را نگه مىداشتند و همگان متوجه خطر آنها بودند.
ولى بنىعباس با مکر و حیله و تزویر جلو مىرفتند؛ و با پنبه سر مىبریدند و همهى افراد متوجه خطر آنها نمىشدند.
یکى از آن خلفاء، مأمون عباسى بود، پس از آن که امام على بن موسىالرضا علیهماالسلام را مسموم و شهید کرد، به علل و دلایل مختلف شیطانى دختر خود، ام الفضل را به ازدواج فرزند آن حضرت، امام محمد جواد علیهالسلام درآورد.
و از سوئى دیگر هر لحظه به شیوههاى گوناگون سعى در خورد کردن و تضعیف روحیه ى آن امام مظلوم را داشت؛ ولى قضیه، معکوس درمىآمد که تاریخ شاهد این مدعى است، و در ذیل به نمونهاى از آن شیوه اشاره مىشود:
روزى مأمون عباسى عدهاى از علماء و حکما و قضات را جهت بحث با امام محمد جواد علیهالسلام – که در سنین 9 سالگى بود – به دربار خود دعوت کرد، که از جملهى دعوت شدگان یحیى بن اکثم بود، که با توطئهاى از قبل تعیین شده خطاب به مأمون کرد و گفت:
یا امیرالمؤمنین! آیا اجازه مىفرمائى از ابوجعفر، محمد جواد سؤالى را جویا شوم؟
مأمون گفت: از خود حضرت اجازه بگیر.
یحیى بن اکثم، امام جواد علیهالسلام را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: اى سرورم! آیا اجازه مىفرمائى که سؤال کنم؟
حضرت جواد علیهالسلام فرمود: آنچه مىخواهى سؤال کن.
یحیى پرسید: نظر شما دربارهى شخصى که احرام حج بسته است و در حین احرام حیوانى را شکار کند، چیست؟
حضرت فرمود: منظورت چیست؟
آیا حیوان را در داخل حرم و یا بیرون از آن شکار کرده است؟
آیا عالم به مسئله بوده، یا جاهل؟
آیا از روى عمد و توجه آن را شکار کرده؟
آیا به تکلیف رسیده بوده یا نابالغ بوده است؟
آیا دفعهى اول شکار او بوده و یا آن که به طور مکرر در حرم شکار انجام داده است؟
و آیا شکار پرنده بوده، یا غیر پرنده؟
آیا شکار از حیوانات کوچک بوده، یا از حیوانات بزرگ؟
آیا در شب شکار کرده است، یا در روز؟
آیا در احرام عمره شکار کرده، یا در احرام حجة الاسلام؟
و آیا آن شخص از گناه خود پشیمان شده بود، یا خیر؟
با طرح چنین فرعهائى از مسائل، یحیى بن اکثم متحیر و سرافکنده شد و عاجز و درمانده گشت؛ و در میان تمام حضار خجالت زده و شرمسار گردید.
و چون جمعیت مجلس را ترک کردند و خلوت شد، امام علیهالسلام به تقاضاى مأمون، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور کامل بیان نمود.
سپس مأمون خطاب به حضرت جوادالأئمه علیهالسلام کرد و گفت: یا ابنرسول الله! اکنون شما سؤالى را براى یحیى بن اکثم مطرح نما، تا جواب آن را بگوید.
حضرت پس از اجازه از یحیى، فرمود: بگو، جواب این مسئله چگونه است:
شخصى در اول روز به زنى نگاه کرد؛ ولى نگاهش حرام بود.
و چون مقدارى از روز گذشت، آن زن بر این شخص حلال گشت. وقتى ظهر شد زن حرام گردید؛ و نزدیک عصر نیز حلال شد.
هنگامى که خورشید غروب کرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت. همین که مقدارى از شب گذشت حلال گردید.
و همچنین در نیمهى شب آن زن بر او حرام گردید.
و در هنگام طلوع سپیدهى صبح نیز بر آن شخص حلال گشت؟
یحیى گفت: سوگند به خداى یکتا، جواب و علت آن را نمىدانم، و چنانچه صلاح مىدانى، خودتان بیان فرما؟
امام جواد علیهالسلام فرمود: آن زن کنیز مردى بود، که نگاه کردن دیگران به او حرام بود، چون مقدارى از روز سپرى شد، شخصى آن کنیز را خریدارى نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر کنیز را آزاد کرد و بر او حرام گردید.
پس چون عصر فرا رسید آن کنیز را به ازدواج خود درآورد؛ و نیز بر او حلال شد، هنگام غروب خورشید زن را ظهار کرد و از جهت زناشوئى بر او حرام گشت.
پس از گذشت پاسى از شب با پرداخت کفاره ى ظهار آن کنیز را محرم خود ساخت؛ و در نیمهى شب او را طلاق رجعى داد و باز بر او حرام گردید؛ و هنگام طلوع سپیده صبح نیز بدون جارى کردن صیغهى عقد به او رجوع کرد و حلال گردید.(1)
1) احتجاج طبرسى: ج 2، ص 472 – 475، اعلام الورى طبرسى: ج 2، ص 102، تاریخ اهل البیت: ص 85، کشف الغمة: ج 2، ص 370، فصول المهمة ابنصباغ مالکى: ص 275، عیون المعجزات: ص 124.