جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

با پنجاه قدم، شام تا کعبه را پیمود

زمان مطالعه: 2 دقیقه

حافظ ابونعیم – یکى از علماء اهل سنت – در کتاب خود به نام حلیة الأولیاء آورده است:

شخصى به نام ابویزید بسطامى حکایت قابل توجهى را از سرگذشت خود با کودکى خردسال نقل کرده است:

روزى از شهر بسطام جهت زیارت خانه‏ى خدا حرکت کردم؛ چون به یکى از روستاهاى شهر دمشق رسیدم، تپه‏ى خاکى را دیدم که کودکى حدودا چهار ساله روى آن بازى مى‏نمود.

وقتى نزدیک او رسیدم، خواستم به او سلام کنم، با خود گفتم: این بچه است و هنوز به تکلیف الهى نرسیده، اگر به او سلام کنم، جواب نمى‏داند؛ و اگر سلام نکنم حقى را ضایع(1) کرده‏ام.

و بالاخره بر او سلام کردم و آن کودک نگاهى بر من انداخت و اظهار داشت:

قسم به آن کسى که آسمان را برافراشت و زمین را گسترانید، چنانچه جواب سلام را واجب نگردانیده بود، جواب نمى‏گفتم.

چون که مرا به جهت کمى سن و سال نزد خود کوچک و حقیر دانستى؛ ولیکن جوابت را مى‏دهم: «علیک السلام و رحمة الله و برکاته و تحیاته و رضوانه».

و سپس افزود: هرگاه تحفه و تحیتى برایتان هدیه کردند، سعى نمائید که به بهترین وجه آن را پاسخ دهید.

با شنیدن چنین سخنانى، فهمیدم که او شخصیتى والا و بلند مرتبه است و من اشتباه فکر کرده‏ام.

در همین لحظه، فرمود: اى ابویزید! براى چه از دیار خود بسطام به شهر شام آمده‏اى؟

گفتم: اى سرورم! قصد زیارت کعبه‏ى الهى را دارم.

پس آن کودک از جاى خود برخاست و اظهار داشت: آیا وضو دارى؟

گفتم: خیر.

فرمود: همراه من بیا، ده قدم که راه رفتیم، به نهرى بزرگ‏تر از فرات رسیدیم و او نشست و وضوئى با رعایت تمام آداب و مستحبات گرفت و من نیز وضو گرفتم.

در همین اثناء، قافله‏اى عبور مى‏کرد از شخصى پرسیدم: این نهر کدام نهر است، و چه نام دارد؟

گفت: رود جیحون است.

بعد از آن، کودک فرمود: حرکت کن تا برویم، چون بیست قدم

راه پیمودیم، به نهرى بزرگ‏تر از نهر قبلى رسیدیم.

و چون کنار آن نهر آمدیم، فرمود: بنشین، و من طبق دستور او نشستم و او رفت، از قافله‏اى که از آن محل عبور مى‏کرد، پرسیدم: این جا کجاست و این نهر چه نام دارد؟

گفتند: رود نیل است و تا شهر مصر حدود یک فرسخ فاصله دارى، آن‏ها رفتند و پس از ساعتى آن کودک باز آمد و اظهار داشت: برخیز حرکت کن تا برویم.

پس حرکت کردیم و بیست قدم دیگر راه رفتیم، نزدیک غروب خورشید بود که نخلستانى نمایان گردید، کنار آن رفتیم و اندکى نشستیم، و پس از استراحتى مختصر دوباره فرمود: حرکت کن تا برویم.

مقدار خیلى کمى که راه آمدیم، به مکه‏ى معظمه رسیدیم؛ و چون وارد مسجد الحرام شدیم، من از کلیددار کعبه سؤال کردم که این کودک کیست؟

گفت: او حضرت ابوجعفر، محمد جواد، فرزند على بن موسى الرضا علیهم‏السلام مى‏باشد.(2)


1) یکى از حقوق لازم هر مسلمان آن است که چون بر دیگرى وارد شود، باید بر او سلام کند.

2) اثبات الهداة: ج 3، ص 348، ح 79، به نقل از حلیة الأولیاء.