جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مى‏خواهم یک بار جمال دل آرایت را ببینم

زمان مطالعه: 2 دقیقه

صفوان بن یحیى و محمد بن سنان حکایت کنند:

روزى در مکه‏ى معظمه به محضر شریف امام رضا علیه‏السلام حضور یافتیم و اظهار داشتیم: یا ابن رسول الله! ما عازم مدینه‏ى منوره هستیم، چنانچه ممکن است نامه‏اى براى فرزندت حضرت ابوجعفر محمد جواد علیه‏السلام بنویس، که انشاءالله ما را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد.

و حضرت رضا علیه‏السلام تقاضاى ما را پذیرفت و نامه را نگاشت؛ و تحویل من داد، هنگامى که نامه را گرفتیم به سمت مدینه حرکت کردیم.

و چون به منزل حضرت جواد سلام الله علیه رسیدیم، خادم حضرت به نام موفق نزد ما آمد، در حالى که کودکى خردسال را – که حدود پانزده‏ماه داشت – در آغوش گرفته بود.

و ما متوجه شدیم که آن کودک، حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد علیه‏السلام مى‏باشد.

به موفق، خادم حضرت فهماندیم که ما نامه‏اى براى حضرت آورده‏ایم؛ و نامه را تحویل خادم دادیم.

حضرت دست‏هاى کوچک خود را دراز نمود و نامه را از موفق

گرفت و به خادم اشاره نمود که نامه را باز کن.

و چون نامه را گشود، حضرت مشغول خواندن نامه گردید و در ضمن خواندن، تبسم بر لب داشت.

وقتى خواندن نامه پایان یافت، به ما فرمود: شما از سرورم تقاضا کردید تا برایتان نامه‏اى بنویسد که بتوانید با من ملاقات و صحبت نمائید؟

عرض کردیم: بلى، چنین است.

سپس محمد بن سنان اظهار داشت: اى مولا و سرورم! من از نعمت الهى – یعنى چشم – محروم و نابینا شده‏ام، اگر ممکن است بینائى چشم مرا برگردان، تا یک بار به جمال دل آراى شما نظر افکنم؛ و دو مرتبه به حالت اول برگردم.

و این لطف و کرامت را پدرت و نیز جدت حضرت موسى بن جعفر علیه‏السلام بر من عنایت فرمودند.

سپس حضرت دست مبارک خویش را دراز نمود و بر چشم من کشید؛ و در همان لحظه چشمم روشن و بینا گردید، به طورى که همه جا و همه چیز را به خوبى مى‏دیدم، پس نگاهى به جمال دل آرا و مبارک حضرت افکندم.

و لحظه‏اى بعد از آن، دست بر چشم من نهاد و دوباره همانند قبل نابینا شدم.

پس از آن، من با صداى بلند اظهار داشتم: این جریان همچون حکایت فطرس ملک مى‏باشد.(1)

سپس حضرت جوادالأئمه علیه‏السلام پاهاى خویش را بر سینه‏ى خادم نهاد و کلماتى را بر زبان مبارکش جارى نمود.(2)


1) حکایت فطرس مشهور است، که چون در جریانى بالهایش سوخت، به دستور حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم بدن خود را به قنداقه یا گهواره‏ى امام حسین علیه‏السلام مالید و بالهاى سوخته‏اش به حالت اول بازگشت.

2) هدایة الکبرى حضینى: ص 300، س 17، اختیار معرفة الرجال: ص 582، ح 1092، بحارالأنوار: ج 50، ص 67، ح 44.