سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم++
دل آشفته چو گیسوى پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا++
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روى پسر است++
سوختم، سوختم از آتش هجران چه کنم
کنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا++
تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم
نه رفیقى به جز از دانه زنجیر مرا++
نه انیسى به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دورى معصومه و هجران رضا++
مى کُشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور، جفاى هارون++
من دل خسته سرگشته و حیران چه کنم
گلى از خار ندید، این همه آزار که من++
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم
سرنگون کاش شود خانه هارون پلید++
که چنین کرد مرا بى سر و سامان چه کنم
هر کجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد کنید++
تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید
مُرد اگر کنج قفس، طایر بشکسته پرى++
یاد از مردن زندانى بغداد کنید
چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید++
از عزیز دل زهرا و علىّ یاد کنید
کُند و زنجیر گشائید، ز پایش دم مرگ++
زین ستمکارى هارون، همه فریاد کنید
چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند++
خاطر موسى جعفر، همه امداد کنید
تا دم مرگ، مناجات و دعا کارش بود++
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد کنید
پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش++
پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید
نگذارید که معصومه خبردار شود++
رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید(1)
1) اشعار از شاعر محترم: آقاى خوشدل تهرانى.