مرحوم شیخ صدوق و دیگر بزرگان آورده اند:
پس از آن که چون هارون الرّشید حضرت ابوالحسن، امام موسى کاظم علیه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل کرد، تحویل شخصى به نام سندى بن شاهک یهودى داده شد.
و در زندان بغداد، حضرت بسیار تحت کنترل و فشار بود؛ و زیر انواع شکنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت، تا جائى که حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم علیه السلام را نیز به وسیله غل و زنجیر بستند.
امام حسن عسکرى علیه السلام در این باره فرموده است:
جدّم، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سه روز پیش از شهادتش، زندان بان خود – مسیّب – را طلبید و اظهار نمود:
من امشب به مدینه جدّم، رسول خدا صلى الله علیه و آله مى روم تا با آن حضرت تجدید عهد و میثاق نمایم و آثار امامت را تحویل امام بعد از خودم دهم.
مسیّب عرض کرد: اى مولاى من! شما در میان این غل و زنجیر
و آن همه مامورین اطراف زندان، چگونه قصد چنین کارى را دارى؟
و من چگونه زنجیرها و درب هاى زندان را باز کنم، در حالى که کلید قفل ها نزد من نیست؟!
امام علیه السلام فرمود: اى مسیّب! ایمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنین نسبت به ما اهل بیت عصمت و طهارت سُست است.
و سپس حضرت افزود: همین که مقدار یک سوّم از شب سپرى گردید، منتظر باش که چگونه خارج خواهم شد.
مسیّب گوید: من آن شب را سعى کردم که بیدار بمانم و متوجّه حرکات امام موسى کاظم علیه السلام باشم؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت؛ و لحظه اى در حال نشسته، خوابم برد.
ناگهان متوجّه شدم که حضرت با پاى مبارکش مرا حرکت مى دهد، پس سریع از جاى خود برخاستم؛ و هر چه نگاه کردم اثرى از دیوار و ساختمان و زندان ندیدم، بلکه خود را به همراه حضرت در زمینى هموار مشاهده نمودم.
و چون گمان کردم که آن حضرت مرا نیز به همراه خود از آن ساختمان ها بیرون آورده است، گفتم: یاابن رسول اللّه! مرا نیز از شرّ این ظالم نجات بده.
حضرت اظهار نمود: آیا مى ترسى تو را به جهت من از بین ببرند و بکُشند؟
و سپس افزود: اى مسیّب! در همین حالى که هستى، آرام باش، من
پس از مدّتى کوتاه باز مى گردم.
مسیّب با تعجّب سؤال کرد: یاابن رسول اللّه! غل و زنجیرى که بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودى؟!
امام علیه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بیت، آهن را براى حضرت داوود علیه السلام ملایم و نرم کرد؛ و این کار براى ما نیز بسیار سهل و ساده است.
آن گاه حضرت از نظرم ناپدید گشت و با ناپدید شدنش دیوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمایان گردید.
و چون ساعتى گذشت ناگهان دیدم دیوارها و ساختمان زندان به حرکت درآمد و در همین حالت، مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام را دیدم که به زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجیر بر دست و پاى مبارک حضرت بسته مى باشد.
از دیدن این معجزه، بسیار تعجّب کردم و به سجده افتادم.
بعد از آن امام علیه السلام به من فرمود: اى مسیّب! برخیز و بنشین؛ و ایمان خود را تقویت و کامل گردان، و سپس افزود: من سه روز دیگر از این دنیا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم.(1)
1) عیون اخبارالرّضا علیه السلام: ج 1، ص 100، ح 6، هدایة الکبرى: ص 265، عیون المعجزات: ص 107، مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 303 با تفاوت در بعضى عبارتها.