یکى از اصحاب و راویان حدیث، به نام علىّ فرزند ابوحمزه ثمالى حکایت کند:
روزى در خدمت حضرت ابوالحسن، امام موسى کاظم علیه السلام نشسته بودم، که شخصى از اهالى شهررى، به نام جندب وارد شد و پس از سلام در گوشه اى روبروى حضرت نشست.
امام علیه السلام پس از جواب سلام و احوال پرسى فرمود: برادرت در چه وضعیّتى است؟
جندب در پاسخ گفت: الحمدللّه، در حال صحّت و سلامتى بود و به شما سلام رسانید.
حضرت اظهار نمود: خداوند به تو صبر عنایت کند، برادرت از دنیا رفته است.
عرض کردم: اى سرورم! من فداى شما گردم، سیزده روز پیش نامه برادرم به دستم رسید؛ و او صحیح و سالم بود.
حضرت فرمود: بلى، مى دانم؛ لکن او دو روز بعد از فرستادن نامه فوت کرد و قبل از آن که بمیرد، به همسرش وصیّت نمود و اموالى را
تحویل او داد که هر وقت بازگشتى آن اموال را تحویل تو دهد.
پس مواظب باش، هنگامى که به منزل خود بازگشتى، با زن برادرت با مهربانى و عطوفت برخورد کن؛ و نسبت به او اظهار علاقه نما، تا آن اموال را تحویل تو دهد.
فرزند ابوحمزه ثمالى گوید: بعد از گذشت دو سال که جندب دو مرتبه به مدینه طیّبه جهت عزیمت به مکّه معظّمه آمده بود، جریان غیب گوئى امام موسى بن جعفر علیهما السلام را جویا شدم که تا چه اندازه اى واقعیّت و صحّت داشت؟
در پاسخ اظهار داشت: سوگند به خدا! تمامى آنچه را که مولا و سرورم، مطرح فرموده بود، صحّت داشت و هیچ خلافى و نقصى در آن نبود.(1)
1) عیون المعجزات: ص 101، س 1، بحارالا نوار: ج 48، ص 61، ح 76 – 79، از چند منبع دیگر.