یکى از اصحاب امام موسى کاظم علیه السلام – به نام یعقوب بن جعفر – حکایت کند:
روزى در محضر مبارک آن حضرت بودم، که مردى نصرانى وارد شد و اظهار داشت: من از دیارى دور دست، با تحمّل سختى ها و مشقّت آمده ام.
وسپس افزود: نزدیک سى سال است، که از خداوند خواسته ام تا مرا به بهترین و کاملترین ادیان راهنمائى نموده؛ و نیز به برترین بندگان هدایتم فرماید.
تا آن که شبى در خواب شخصى را دیدم، که بیان اوصاف و فضایل مردى را در حوالى شهر دمشق مى کرد؛ پس چون از خواب بیدار شدم رهسپار دمشق گشتم؛ و چون آن مرد را یافتم، پس از صحبتهاى مفصّل، گفت: گمشده تو در یثرب – شهر مدینه – است؛ و چون وارد یثرب شوى از شخصیّتى به عنوان موسى بن جعفر علیهما السلام سئوال کن که منزلش کجاست؟
و چون او را یافتى به مقصود خویش خواهى رسید.
و اکنون به محضر شما آمده ام.
راوى گوید: مرد نصرانى در حالى جریان را تعریف مى کرد، که ایستاده و بر عصاى خود تکیه زده بود؛ و در پایان اظهار داشت: اگر اجازه بفرمائى دست به سینه بنشینم.
امام علیه السلام اظهار داشت: اجازه نشستن دارى ولى بدون دست به سینه، بلکه آزاد و راحت باش.
پس نشست و گفت: آن مردى که شما را به من معرّفى نمود سلام رساند، آیا جواب سلام او را نمى دهى؟
امام کاظم علیه السلام فرمود: خداوند او را هدایت فرماید؛ تا زمانى که به دین اسلام نگرویده باشد جواب سلام ندارد.
نصرانى سئوال کرد: حم و الکتاب المبین إ نّا انزلناه فى لیلة مبارکة إ نّا کنّا منذرین فیها یفرق کلّ امر حکیم، تفسیرش چیست؟
حضرت فرمود: امّا حم مقصود محمّد صلى الله علیه و آله مى باشد، در کتابى که بر هود علیه السلام نازل شده، موجود است؛ و امّا الکتاب المبین امیر المؤمنین علىّ علیه السلام مى باشد؛ و امّا لیلة مبارکة حضرت فاطمه سلام اللّه علیها است؛ و امّا فیها یفرق کلّ امر حکیم یعنى؛ خیر کثیر از فاطمه سلام اللّه علیها خارج مى شود، که همه آنها حکیم خواهند بود.
سپس امام کاظم صلوات اللّه علیه نصرانى را مخاطب قرار داد و فرمود: اسم مادر حضرت مریم سلام اللّه علیها چیست؟ و در چه روزى روح حضرت عیسى علیه السلام دراو دمیده شد؟ و در چه روزى، و
چه زمانى به دنیا آمد؟
نصرانى گفت: نمى دانم.
امام علیه السلام فرمود: نام مادر حضرت مریم سلام اللّه علیها «مرثا»بود، که در زبان عرب به معناى «وهیبة «است؛ و در روز جمعه هنگام زوال ظهر آبستن شد، که خداوند این روز را گرامى داشت؛ و نیز پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله آن را به عنوان عید بزرگ مسلین معرّفى نمود.
و حضرت عیسى علیه السلام قبل از ظهر، روز سه شنبه، در کنار رود فرات به دنیا آمد.
سپس نصرانى پس از مطالبى، به حضرت عرضه داشت: اسم مادر من به زبان سریانى و عربى چه بوده است؟
حضرت فرمود: نام مادرت عنقالیّة؛ ونام جدّه ات عُنقورة؛ ونام پدرت عبدالمسیح بوده است.
نصرانى گفت: صحیح و درست بیان نمودى، اکنون به فرما که اسم جدّم چه بوده است؟
حضرت فرمود: نام جدّت جبرئیل بود، که عدّه اى از لشکریان شام او را غافلگیر کرده و به شهادتش رساندند.
نصرانى این بار سئوال کرد: اسم من چه مى باشد؛ و اکنون چه نامى را برایم انتخاب مى نمائى؟
امام کاظم علیه السلام فرمود: نام تو عبدالصّلیب است، که نام عبداللّه را برایت بر گزیده ام.
در این هنگام نصرانى اسلام را پذیرفت؛ و شهادتین را به طور کامل و مشروح بر زبان جارى نمود؛ وصلیبى را که به گردن آویزان کرده بود در آورد؛ و اظهار داشت: دستور بفرمائید که صدقات و مبرّات خود را به چه کسى بپردازم.
حضرت فرمود: مدّتى قبل یک نفر از نصارى آمد و مسلمان شد که در رفاه و نعمت فراوانى بسر مى برد، بروید و با هم زندگى نمائید.
شخص تازه مسلمان گفت: یا ابن رسول اللّه! من یکى از ثروتمندان بزرگ و معروف هستم و اموال گوناگون بسیارى را در دیار خود رها کرده ام، اکنون هر دستورى را صادر فرمائى آماده انجام آن هستم.
در پایان امام کاظم علیه السلام او را موعظه و راهنمائى نمود، که یکى از مسلمانان خوب و متدیّن قرار گرفت.(1)
1) اصول کافى: ج 1، ص 478، ح 4، بحارالا نوار: ج 48، ص 85، ح 106، مدینة المعاجز: ج 6، ص 297، ح 2023.در ضمن داستان بسیار طولانى بود که به طور فشرده ترجمه گردید.