جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یکى از علت‏هاى شهادت

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ابوداوود قاضى – یکى از قضات معروف خلفاء بنى‏العباس – حکایت کند:

روزى مأمورین دزدى را دست‏گیر کرده بودند و معتصم عباسى دستور مجازات او را صادر کرد و عده‏ى بسیارى از فقهاء و علماء جهت اجراء حکم سارق در مجلس خلیفه حضور یافتند و هر یک نظریه‏اى جهت قطع دست دزد بیان کرد.

معتصم به حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد علیه‏السلام رو کرد و گفت: یا ابن رسول الله! نظر شما در این باره چیست؟

امام علیه‏السلام فرمود: افراد، نظرات خود را دادند، کافى است.

معتصم گفت: من کارى به نظرات آن‏ها ندارم، شما باید نظریه‏ى خود را مطرح نمائى؛

حضرت اظهار نمود: مرا از این کار معذور بدار؟

معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت: باید نظریه‏ى خود را براى ما بیان نمائى.

حضرت فرمود: اکنون که چاره‏اى جز جواب ندارم، مى‏گویم که تمامى افراد اشتباه کردند و برخلاف سنت اسلام سخن گفتند؛ چون که قطع دست دزد باید از چهار انگشت باشد و کف دست به حال

خود باقى بماند؛ و معتصم در حضور تمامى افراد گفت: آیا دلیل و مدرکى بر آن دارى؟

امام علیه‏السلام فرمود: فرمایش خدا صلى الله علیه و آله و سلم است، که فرمود: سجده به وسیله‏ى هفت جاى بدن – پیشانى، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت پاها – انجام مى‏گیرد.

و چنانچه از مچ یا آرنج قطع شود، براى سجده جایگاهى باقى نمى‏ماند؛ و حال آن که خداوند متعال – در قرآن کریم – فرموده: سجده گاه‏ها حق خداوند است و کسى را نباید در آن‏ها مشارکت داد، پس براى محفوظ ماندن حق خداوند دو کف دست نباید قطع شود.

معتصم با این استدلال حیرت زده شد؛ و آن گاه دستور داد تا طبق نظریه‏ى حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد علیه‏السلام دست دزد، قطع و مجازات گردد.

ابوداوود قاضى گوید: در یک چنان موقعیتى من براى خود آرزوى مرگ کردم و پس از گذشت دو سه روز، نزد معتصم رفتم و گفتم: یا امیرالمؤمنین! من بر خود لازم مى‏دانم که مطالبى را به عنوان نصیحت به شما بگویم، هر چند که به وسیله‏ى این گفتار، خود را داخل آتش جهنم قرار مى‏دهم.

معتصم گفت: مطلب و پیشنهاد خود را مطرح کن.

گفتم: هنگامى که امیرالمؤمنین و خلیفه‏ى مسلمین تمامى فقهاء و دانشمندان را در یک مجلس براى بیان حدود الهى جمع مى‏کند و در نهایت در حضور تمامى وزراء و درباریان و بزرگان نظریه‏ى همه‏ى افراد

را مطرود مى‏سازد و به گفته‏ى کسى اهمیت مى‏دهد و عمل مى‏کند که طائفه‏اى بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظریه‏ى او حکم مى‏دهد، آیا در آینده‏اى نزدیک چه خواهد شد؟!

وقتى معتصم مطالب مرا شنید، رنگ چهره‏اش برافروخته گشت و گفت: خداوند تو را جزاى خیر دهد که مرا نصیحت و راهنمائى نمودى، و در روز چهارم به یکى از وزرایش دستور داد که حضرت جواد علیه‏السلام را به منزل خود دعوت کند تا کارش را بسازد.

هنگامى که وزیر دربار، حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: مى‏دانید که من به مجالس شما نمى‏آیم.

وزیر اظهار داشت: شما را به صرف طعام دعوت مى‏کنیم و خلیفه و برخى از وزراء، علاقه‏مند به حضور شما هستند؛ و در نهایت حضرت را مجبور کرد تا در مجلس و سفره‏ى شوم آن‏ها حاضر شود.

همین که حضرت وارد مجلس گردید و چند لقمه از غذائى که جلویش نهاده بودند تناول نمود، اثرات زهر را در خود احساس نمود و خواست که از منزل خارج شود، میزبان گفت: همین جا بمانید؟ حضرت فرمود: در منزل شما نباشم، بهتر است.

و با گذشت یک شبانه‏روز، کاملا زهر در بدن نازنین امام جواد علیه‏السلام اثر کرد و همچون دیگر ائمه علیهم‏السلام مسموم و به فیض شهادت نائل گشت.(1)


1) تفسیر عیاشى: ج 1، ص 319، ح 109، بحارالأنوار: ج 50، ص 5، ح 7، حلیلة الأبرار: ج 4، ص 580، ح 2.