جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شیفته‏ى خوشگل‏ها نشد و در دام شیاطین نیفتاد

زمان مطالعه: 2 دقیقه

محمد بن ریان – که یکى از علاقه‏مندان به ائمه‏ى اطهار علیهم‏السلام است – حکایت کند:

مأمون – خلیفه‏ى عباسى – در طى حکومت خویش، نیرنگ و حیله‏هاى بسیارى به کار گرفت تا شاید بتواند امام محمد تقى علیه‏السلام را در جامعه بد نام و تضعیف کند.

ولیکن او هرگز به هدف شوم خود دست نیافت، به این جهت نیرنگ و حیله‏اى دیگر در پیش گرفت.

روزى به مأمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه‏السلام را احضار نمایند؛ و از طرفى دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را آرایش کردند و به دست هر یک ظرفى از جواهرات داد، که هنگام نشستن حضرت جوادالأئمه علیه‏السلام در جایگاه مخصوص خود، بیایند و حضرت را متوجه خود سازند.

وقتى مجلس مهیا شد و زن‏ها با آن شیوه و شکل خاص وارد شدند، حضرت کوچک‏ترین توجهى به آن‏ها نکرد.

چند روزى بعد از آن، مأمون شخصى به نام مخارق – که نوازنده

و خواننده و به عبارت دیگر دلقک بود و ریش بسیار بلندى داشت – را به حضور خود فرا خواند.

هنگامى که مخارق نزد مأمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت: اى خلیفه! هر مشکلى را که در رابطه با مسائل دنیوى داشته باشى، حل خواهم کرد.

و سپس آمد و در مقابل امام محمد جواد علیه‏السلام نشست و ناگهان نعره‏اى کشید، که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگى و ساز و آواز شد.

آن مجلس ساعتى به همین منوال سپرى گشت؛ و حضرت بدون کم‏ترین توجهى سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچک‏ترین نگاه و اعتنائى به آن‏ها نمى‏کرد.

پس نگاهى غضبناک به آن دلقک نوازنده نمود و سپس با آواى بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:

«اتق الله یا ذالعثنون» از خدا بترس؛ و تقواى الهى را رعایت نما.

ناگهان وسیله‏ى موسیقى که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دست‏هایش نبود.

و با همین حالت شرمندگى از آن مجلس، و از حضور افراد خارج گشت؛ و به همین شکل – فلج و بیچاره – باقى ماند تا به هلاکت رسید و از دنیا رفت.

و چون مأمون علت آن را از خود مخارق، جویا شد، که چگونه به چنین بلائى گرفتار شد؟

مخارق در جواب مأمون گفت: آن هنگامى که ابوجعفر، محمد جواد علیه‏السلام فریادى بر من زد، ناگهان چنان لرزه‏اى بر اندام من افتاد که دیگر چیزى نفهمیدم؛ و در همان لحظه، دست‏هایم از حرکت باز ایستاد؛ و در چنین حالتى قرار گرفتم.(1)


1) اثبات الهداة: ج 3، ص 332، ح 7، مدینة المعاجز: ج 7، ص 303، ح 32.