مرحوم کلینى، و عیاشى و دیگر بزرگان آوردهاند:
مدتى پس از آن که حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام به شهادت رسید، شخصى به نام على بن حسان نزد امام محمد جواد علیهالسلام حضور یافت و عرضه داشت:
یا ابن رسول الله! مردم نسبت به مقام و موقعیت شما که در عنفوان جوانى امام و حجت خدا بر آنها مىباشى، مشکوک هستند و ایجاد شبهه مىکنند؟!
حضرت جوادالأئمه علیهالسلام لب به سخن گشود و اظهار داشت: چرا مردم چنین مطالبى را بر علیه من ایراد مىکنند؟
و سپس افزود: خداوند متعال بر حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم این آیهى شریفهى قرآن را فرستاد: (قل هذه سبیلى أدعوا الى الله على بصیرة أنا و من اتبعنى)(1)
یعنى؛ بگو: اى پیامبر! این روش من است که مردم را به سوى خداى یکتا دعوت مىکنم با هر که از من تبعیت و پیروى کند.
بعد از آن، امام جواد علیهالسلام فرمود: به خدا قسم، کسى غیر از على بن ابىطالب از پیغمبر خدا، صلوات الله علیهما تبعیت نکرد؛ و در آن زمان 9 سال داشت و من نیز اکنون 9 ساله هستم.(2)
– همچنین مرحوم کلینى و برخى دیگر از بزرگان آوردهاند:
شخصى خدمت امام محمد جواد علیهالسلام شرفیاب شد و اظهار داشت: یا ابن رسول الله! عدهاى از مردم نسبت به موقعیت شما ایجاد شبهه مىکنند؟!
امام جواد علیهالسلام در پاسخ چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت داوود علیهالسلام وحى فرستاد که فرزندش، سلیمان را خلیفه و وصى خود قرار دهد، با این که سلیمان کودکى خردسال بود و گوسفند چرانى مىکرد.
و این موضوع را برخى از علما و بزرگان بنىاسرائیل نپذیرفتند و در أذهان مردم شک و شبهه ایجاد کردند.
به همین جهت، خداوند سبحان به حضرت داود علیهالسلام وحى فرستاد که عصا و چوب دستى اعتراض کنندگان و نیز عصای سلیمان را بگیر و هر کدام را با علامتى مشخص کن که از چه کسى است؛ و سپس آنها را شبانگاه در جائى پنهان نما.
فرداى آن روز به همراه صاحبان آنها بروید و چوبدستىها را
بردارید، با توجه به این نکته، که چوب دستى هر کسى سبز شده باشد همان شخص، جانشین و خلیفه و حجت بر حق خدا خواهد بود.
و همگى این پیشنهاد را پذیرفتند، و چون به مرحلهى اجراء در آوردند، عصاى سلیمان سبز و داراى برگ و ثمر شد.
پس از آن، همهى افراد قبول کردند و پذیرفتند که او حجت و پیامبر خدا مىباشد.(3)
– همچنین على بن أسباط حکایت کند:
روزى به همراه حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد علیهالسلام از شهر کوفه خارج شدیم و حضرت سوار الاغ بود.
در مسیر راه به گلهى گوسفندى برخوردیم که گوسفندى از آن گله عقب مانده بود و سر و صدا مىکرد.
امام علیهالسلام توقف نمود و سپس به من دستور داد که چوپان را نزد حضرتش احضار نمایم، پس من رفتم و چوپان را خبر دادم؛ و او نیز آمد.
هنگامى که چوپان نزد حضرت وارد شد، امام علیهالسلام به او فرمود: این گوسفند ماده از تو گلایه و شکایت دارد؛ و مدعى است که تو تمام شیر آن را مىدوشى، به طورى که وقتى نزد صاحبش باز مىگردد، شیرى در پستانش نیست.
و مىگوید: چنانچه از ظلمى که نسبت به آن انجام مىدهى، دست
برندارى و به خیانت خود ادامه بدهى، از خدا مىخواهم تا عمر تو را کوتاه گرداند.
چوپان اظهار داشت: یا ابن رسول الله! من شهادت بر یگانگى خداوند متعال و رسالت حضرت محمد صلى الله علیه و آله وسلم مى دهم؛ و این که تو وصى و جانشین او هستى.
و سپس افزود: خواهشمندم بفرما علم و معرفت نسبت به سخن این بره را از کجا و چگونه فرا گرفتهاى؟
حضرت فرمود: ما – اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام – خزینه داران علوم و غیبها و نیز حکمتهاى الهى هستیم، همچنین جانشینان پیامبران و وارثان آنها مىباشیم؛ و خداوند متعال ما را بر دیگر بندگانش گرامى و مورد توجه خاص قرار داده است، او از فضل و کرمش همهى علوم را به ما آموخته است.(4)
1) سورهى یوسف: آیهى 108.
2) اصول کافى: ج 1، ص 384، ح 8، تفسیر عیاشى: ج 2، ص 200، ح 100، بحارالأنوار: ج 25، ص 101، ح 2.
3) اصول کافى: ج 1، ص 383، ح 3، نورالثقلین: ج 4، ص 75، ح 12، حلیة الأبرار: ج 4، ص 545، ح 5.
4) الثاقب فى المناقب: ص 522، ح 455، مدینة المعاجز: ج 7، ص 396، ح 2404.