جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دو جریان بسیار عظیم و خواندنى

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مرحوم شیخ حرّ عاملى و راوندى و دیگران بزرگان آورده اند:

پس از آن که امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، یکى از فرزندانش به نام عبداللّه – که بزرگ ترین فرزند حضرت بود – ادّعاى امامت کرد.

امام موسى کاظم علیه السلام دستور داد تا مقدار زیادى هیزم وسط حیاط منزلش جمع کنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید.

چون عبداللّه وارد شد، دید که جمعى از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند.

و چون عبداللّه کنار برادر خود امام کاظم علیه السلام نشست، حضرت دستور داد تا هیزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم ها، آتش زیادى تهیه گردید.

تمامى افراد حاضر در مجلس، در حیرت و تعجّب فرو رفته بودند و از یکدیگر مى پرسیدند که چرا امام موسى کاظم علیه السلام چنین کارى را در آن محل و مجلس انجام مى دهد.

آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید.

پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تکان داد و آمد در جایگاه اوّلیه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر این که تو بعد از پدرت امام جعفر صادق علیه السلام امام و خلیفه هستى، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین.

عبداللّه چون چنان صحنه اى را دید و چنین سخنى را شنید، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن که پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترک کرد.(1)

همچنین داوود رقّى حکایت کند:

روزى به محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شدم و پس ‍ از عرض سلام در کنارى نشستم، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیهما السلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس هاى خویش ‍ را به دور خود پیچیده بود.

همین که امام موسى کاظم علیه السلام نزد پدر آمد، امام صادق علیه السلام اظهار داشت: اى فرزندم! در چه حالتى هستى؟

پاسخ داد: در سایه رحمت و پناه خداوند متعال هستم، و بعد از آن اظهار نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم؟

داوود رقّى گوید: من با خود گفتم: چگونه حضرت در این فصل زمستان و سرماى شدید اشتها و میل به تناول این نوع میوه ها را دارد، ولى حضرت از افکار درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چیز و هر کارى قدرت دارد.

و سپس به من فرمود: اى داوود! بلند شو و برو داخل حیاط منزل ببین چه خبر است؛ و در باغ چه مى بینى؟

پس، از جاى خود برخاستم و به طرف حیاط حرکت کردم، همین که وارد حیاط شدم، با حالت تعجّب دیدم درخت انگور و انار پر از میوه است.

با دیدن این صحنه شگرف، بر اعتقاد و ایمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اکنون به اسرار و علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم کامل گردید.

سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چیدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى کاظم علیه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت:

این از فضل پروردگار است، که ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامى داشته است.(2)


1) اثبات الهداة: ج 3، ص 196، بحارالا نوار: ج 48، ص 67، ح 69.

2) الخرایج والجرایح: ج 2، ص 617، ح 16.