جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در سوگ و عزاى هفتمین ستاره ولایت

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم++

دل آشفته چو گیسوى پریشان چه کنم

گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا++

گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم

آرزویم به جهان دیدن روى پسر است++

سوختم، سوختم از آتش هجران چه کنم

کنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا++

تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم

نه رفیقى به جز از دانه زنجیر مرا++

نه انیسى به جز از ناله و افغان چه کنم

به خدا دورى معصومه و هجران رضا++

مى کُشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم

از وطن کرده مرا دور، جفاى هارون++

من دل خسته سرگشته و حیران چه کنم

گلى از خار ندید، این همه آزار که من++

دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم

سرنگون کاش شود خانه هارون پلید++

که چنین کرد مرا بى سر و سامان چه کنم

هر کجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد کنید++

تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید

مُرد اگر کنج قفس، طایر بشکسته پرى++

یاد از مردن زندانى بغداد کنید

چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید++

از عزیز دل زهرا و علىّ یاد کنید

کُند و زنجیر گشائید، ز پایش دم مرگ++

زین ستمکارى هارون، همه فریاد کنید

چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند++

خاطر موسى جعفر، همه امداد کنید

تا دم مرگ، مناجات و دعا کارش بود++

گوش بر زمزمه آن شه عبّاد کنید

پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش++

پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید

نگذارید که معصومه خبردار شود++

رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید(1)


1) اشعار از شاعر محترم: آقاى خوشدل تهرانى.