جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آگاهى از اسرار زنان و کناره‏گیرى

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یکى از اصحاب حضرت جواد الأئمه علیه‏السلام، به نام ابوهاشم، داوود بن قاسم جعفرى حکایت کند:

زمانى که امام محمد جواد علیه‏السلام در شهر بغداد ساکن بود، روزى به منزل ایشان وارد شدم و در مقابل حضرت نشستم، لحظه‏اى بعد از آن یاسر خادم آمد و حضرت به او خوش آمد گفت و او را در کنار خویش نشانید.

بعد از آن یاسر خادم عرضه داشت: یا ابن رسول الله! بانو ام‏جعفر از شما اجازه مى‏طلبد تا به حضور شما و همسرت، ام‏الفضل بیاید.

و حضرت اجازه فرمود، در این لحظه با خود گفتم: اکنون که وقت ملاقات نیست، براى چه ام‏جعفر مى‏خواهد به ملاقات حضرت جواد علیه‏السلام بیاید؟!

در همین افکار غوطه‏ور بودم و خواستم که از محضر حضرت خارج شوم، که ناگاه امام علیه‏السلام به من فرمود: اى ابوهاشم! بنشین تا قضیه برایت روشن گردد و متوجه شوى که ام‏جعفر براى جه به ملاقات ما مى‏آید.

وقتى ام‏جعفر نزد حضرت آمد، در کنارى با هم خلوت کردند و

من متوجه صحبت‏هاى آن‏ها نمى‏شدم؛ تا آن که بعد از گذشت ساعتى، ام‏جعفر اظهار داشت: اى سرورم! من علاقه‏مند هستم شما را با همسرت، ام‏الفضل کنار هم ببینم.

حضرت فرمود: تو خود نزد او برو، من نیز خواهم آمد.

پس از لحظه‏اى که ام‏جعفر رفت، نیز حضرت وارد اندرون شد و چون لحظاتى گذشت، امام علیه‏السلام سریع مراجعت نمود و این آیه‏ى شریفه‏ى قرآن را تلاوت نمود: (فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ)(1)

یعنى؛ چون زنان، یوسف را مشاهده کردند، او را بزرگ و با عظمت دانستند.

آن‏گاه به دنبال حضرت، ام‏جعفر نیز خارج گردید و گفت:

اى سرورم! چرا جلوس نفرمودى؟!

چه حادثه‏اى پیش آمد، که سریع بازگشتى؟!

امام علیه‏السلام در پاسخ فرمود: جریانى اتفاق افتاد که صحیح نیست من آن را برایت بیان کنم.

برگرد نزد ام‏الفضل و از خودش سؤال کن، او تو را در جریان قرار مى‏دهد که هنگام ورود من به اطاق چه حادثه‏اى رخ داد؛ و چون از اسرار مخصوص زنان است، باید خودش مطرح نماید.

هنگامى که ام‏جعفر نزد ام‏الفضل آمد و جویاى وضعیت شد، ام‏الفضل در پاسخ گفت: من باید در حق پدرم نفرین کنم، که مرا به

شخصى ساحر شوهر داده است.

ام‏جعفر گوید: من ام‏الفضل را موعظه و ارشاد کردم و او را از چنین افکار و سخنان بیهوده برحذر داشتم؛ و گفتم: حقیقت جریان را برایم بازگو کن، که واقعیت أمر چه بوده است؟

ام‏الفضل گفت: هنگامى که ابوجعفر علیه‏السلام نزد من آمد، ناگهان عادت زنانگى – حیض – بر من عارض شد؛ و در حال جمع و جور کردن خود شدم که شوهرم خارج گشت.

ام‏جعفر دو مرتبه نزد حضرت جواد علیه‏السلام آمد و گفت:

اى سرورم! شما علم غیب مى‏دانید؟

امام علیه‏السلام فرمود: خیر، ام‏جعفر گفت: پس چگونه دریافتى که او در چنین حالتى قرار گرفته، که در آن لحظه کسى غیر از خداوند و شخص ام‏الفضل از این موضوع خبر نداشت؟!

حضرت فرمود: علوم ما از سرچشمه‏ى علم بى‏منتهاى خداوند متعال مى‏باشد؛ و اگر چیزى بدانیم از طرف خداوند مى‏باشد.

ام‏جعفر گفت: آیا بر شما وحى نازل مى‏شود؟

حضرت فرمود: خیر، بلکه فضل و لطف خداوند متعال بیش از آنچه تو فکر مى‏کنى، بر ما وارد مى‏شود؛ و آنچه هم اینک مشاهده کردى، یکى از موارد جزئى و ناچیز است.(2)


1) سوره‏ى یوسف: آیه‏ى 31.

2) هدایة الکبرى حضینى: ص 303، س 7، حلیة الأبرار: ج 4، ص 575، ح 2، بحار: ج 50، ص 83، ح 7، مدینة المعاجز: ج 7، ص 401، ح 2411.