جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آب براى میهمان و آگاهى از درون

زمان مطالعه: 2 دقیقه

على بن محمد هاشمى حکایت کند:

در آن شبى که حضرت ابوجعفر، امام محمد تقى علیه‏السلام مراسم عروسى داشت، من مریض بودم، در بستر بیمارى افتاده و مقدارى دارو خورده بودم.

چون صبح گشت، حالم بهتر شد و به دیدار و ملاقات آن حضرت رفتم و اول کسى بودم که صبح عروسى را به دیدارش شرف حضور یافتم، مقدارى که نشستم – در اثر ناراحتى که داشتم – تشنگى بر من غلبه کرد؛ ولیکن از درخواست آب، خجالت کشیدم.

امام جواد علیه‏السلام نگاهى بر چهره‏ى من نمود و آن گاه فرمود: گمان مى‏کنم که تشنه هستى؟

عرضه داشتم: بلى، اى مولایم!

پس حضرت به یکى از غلامان دستور داد تا مقدارى آب بیاورد.

من با خود گفتم: ممکن است آب زهرآلود و مسموم باشد و غمگین شدم.

وقتى غلام آب را آورد، حضرت تبسمى نمود و آب را گرفت و

مقدارى از آن را آشامید و باقى مانده‏ى آن را به من داد و آشامیدم، پس از گذشت لحظه‏اى، دو مرتبه تشنه شدم و از درخواست آب حیا کردم.

امام علیه‏السلام این بار نیز، نگاهى بر من انداخت و دستور داد تا آب بیاورند؛ و چون آب را آوردند، حضرت همانند قبل مقدارى از آن را تناول نمود تا شک من برطرف گردد و باقى مانده‏ى آن را نیز به من داد و من نوشیدم.

در این لحظه و با خود گفتم: چه نشانه‏اى بهتر از این بر امامت حضرت، که بر اسرار درونى من واقف و آگاه است.

به محض این که چنین فکرى در ذهنم خطور کرد، حضرت فرمود: به خدا سوگند، ما – اهل بیت رسالت علیهم‏السلام – همان کسانى هستیم که خداوند متعال در قرآن فرموده است: آیا مردمان گمان مى‏کنند که ما به اسرار و حقایق درون آنان بى‏اطلاع هستیم؟!

سپس من از جاى خود برخاستم و به دوستانم گفتم: سه علامت از امامت را مشاهده کردم، و آن گاه از مجلس خارج شدم.(1)


1) اثبات الهداة: ج 4، ص 333، ح 12، هدایة الکبرى حضینى: ص 31 با اندک تفاوت.